مادرانگی
به چشمهات که نگاه می کنم به حرفهات که گوش میدم به راه رفتن و حرکاتت که خیره می شم دلم میگیره واسه روزهایی که به سرعت میگذرند و من فرصت نمی کنم واسه ثانیه ثانیه اش شکرگذار باشم دروغ نگم همش کمبود وقت نیست یه وقتهایی یادم میره فکر میکنم همه این خوشبختی حاصل تلاش خودمه خیلی مغرور نگاهت می کنم و میگم چه پسری بزرگ کردم...... گاهی اوقات یه تلنگر لازمه تا همین طور بیخیال از کنار نعمت هایی که داریم نگذریم خدایا منو ببخش که این مادر بودن منو محو زیر و بم خودش کرده که نمی تونم قبول کنم مهربون تر از من هم نسبت به این موجود کوچولو هست خدایا منو ببخش به خاطر این که گاهی اوقات به بچه های بیمار و مادرانشون با ترحم نگاه می کنم و فکر می کنم ا...